متنوع
جمله های زیبا شعر داستان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:تبریک سال نو, :: 10:53 :: نويسنده : حسام سلام دوستای خوبم، پیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک میگم و واسه همه ایرانی ها 12 ماه شناخت صحیح، 52 هفته معرفت آسمانی، 365 روز صداقت، 8760 ساعت مهربانی، 52500 دقیقه توکل به خدا و 3105000 ثانیه غرق در لذت بخش ترین عشق هستی آرزو می کنم. در آخر یه دعا: انشالله تو سال 90 کاری کنیم که وقتی تقویم سال 91 رو باز می کنیم یه تعطیلی بهش اضافه شده باشه و اون این باشه: " روز ظهور آقا امام زمان (عج)_ تعطیل " آمین
پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : حسام
سکوت، يعني گفتن در نگفتن، يعني مقابله با شهوت رام نشدني حرف، يعني تمرين برگشتن به دوران جنيني و شنيدن انحصاري لالائي قلبِ مادر در تنهائي محض. سکوت در مکالمه تلفني، يعني ترديد يا مزاحمت، يا شرم. هر سکوتي، سرشار از ناگفته ها نيست، بعضي وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هااست. موسيقي، يعني سکوت بعلاوه سکوت هاي شکسته شده ي موزون. سکوتِ آرام کتابخانه، يعني رعد و غرش نهفته ي تمامِ حرف هاي فشرده ي عالم،درپيش از اين. سکوتِ شاهد، يعني شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطيلي وجدان. سکوتِ محکوم بي گناه، يعني بغض، آه، گريه درون. سکوتِ مظلوم، يعني نفريني مطلق و ابدي. بعضي سکوت را به رشوه اي کلان مي خرند و با سودي سرشار، به اسم حق السکوت، مي فروشانند. سکوتِ عاشق در جفاي معشوق، يعني پاس حرمتِ عشق. سکوت، در خود گريه دارد ولي گريه، با خود سکوتي ندارد. بعضي با سکوت آنقدر دشمنند که حتي در خواب هم آنرا با پريشان گوئي ميشکنند. سکوتِ در بيمارستان، بهترين هديه ي عيادت کنندگان است. آدم، بسياري حرف ها را که مي شنود، آرزو مي کند کاش بشر گنگ و ساکت بود. ايراني ها، از قديم معني سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقطدر استفاده گاه و بيگاه از اين دو نعمت، به جاي هم است. آنان که حرمت سکوت را پاس مي دارند، بيش از حرّافانِ حرفه اي، به بشر اميدواري مي دهند. وقتي خدا بخواهد فساد کسي را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب مي کند. سکوتِ قاضي، رعب آورترين سکوتِ زميني است، وقتي بداني گناهکاري. سکوتِ وداعِ واپسين ديدار دو دلدار، هميشه مرطوب است. سکوتِ يک محکوم به مرگ، پر از پشيماني لزج است. خيالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولي شکستني نيست. زير زمين خانه هاي قديمي تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشي سير،انارخشکيده، سرکه ي انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگي است. بر خانه عروس، آخر شبي که به خانه بخت مي رود، در تنهائي پدر و مادرش، غمناک ترين سکوت، چنگ مي اندازد. سينماي صامت، پر از سکوتي گويا و خنده دار بود. غيرقابل درک ترين سکوت، متعلق به معلم ادبيات پيري است که، شاگرد قديمش رادر حال غلط خواندن گلستان سعدي از تلوزيون مي بيند. آزار دهنده ترين سکوت، وقتي است که دروغ ميگوئي و مخاطبت در سکوتي سنگين،فقط نگاه مي کند. در گورستان، فقط در ساعات معيني که ارواح به ميهماني مي روند، سکوت برقرار است. بعضي، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حيف که زبانشان آخر همه را به باد مي دهد. آدم هاي ترسو، براي فرار از سکوت، با خود حرف مي زنند. تابلوهاي جهت نما، در خيابان و جاده ها، در سکوتي بي ادعا، عابران را راهنمائي مي کنند. تمام مردم جهان، با يک زبان واحد سکوت مي کنند، ولي به محض باز کردن دهان از هم فاصله مي گيرند. کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم پرچانگي مي کنند. سکوت، خيلي خيلي خوب است، اما نه هر سکوتي. بعضي، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلي درقبالش گرفته باشند. در آخرت، تو را به خاطر حرفهاي نسنجيده، ممکن است مجازات کنند، ولي سکوتِ بي جايت را، هرگز نمي بخشايند. سکوت را با هر چيزي مي شود شکست، ولي با هر چيزي نمي توان پيوند زد. دفاترِ سفيد و بي خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند. تا کنون، هيچ مترجمي پيدا نشده که بتواند سکوت را، از زباني به زبان ديگرترجمه کند. قطعاً يکي از راههاي تحمل ِزندگي، پناه بردن به سکوت است. هميشه گفته اند، از آن نترس که هاي و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ،نگاهت مي کند و در سکوت، برايت نقشه اي شيطاني مي کشد. آدم هاي خسيس، ممکن است بي بهانه حرف بزنند، ولي بي بها، سکوت نمي کنند. خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت نشو، به وقت، ساکت باش. آنانکه در مراسم خواستگاري ساکتند، در زندگي حرف نگفته باقي نمي گذارند. درست است که زبان ِخوش مار را از لانه اش بيرون مي کشد، در عوض زبان ِسرخ، سرِ سبز را به باد مي دهد، بهتر نيست، مار در لانه بماند و سر بر گردن. مارک تواين مي گويد: بهتر است دهان خود را ببنديد و ابله به نظر برسيد تا اينکه آن را بازکنيد و همه ترديدها را از ميان ببريد.
كودكي كه آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسيد: ميگويند فردا شما مرا به زمين ميفرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه ميتوانم براي زندگي به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: از ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداري خواهد كرد. اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه : اما اينجا در بهشت، من هيچ كار جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند خداوند لبخند زد فرشته تو برايت آواز ميخواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود. كودك ادامه داد: من چطور مي توانم بفهمم مردم چه مي گويند وقتي زبان آنها را نمي دانم؟ خداوند او را نوازش كرد و گفت: فرشته تو ، زيباترين و شيرين ترين واژههايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوري به تو ياد خواهد داد كه چگونه صحبت كني. كودك با ناراحتي گفت: وقتي ميخواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم؟ اما خدا براي اين سئوال هم پاسخي داشت: فرشتهات، دستهايت را دركنار هم قرار خواهد داد و به تو ياد ميدهد كه چگونه دعاكني. كودك سرش رابرگرداند وپرسيد: شنيدهام كه در زمين انسانهاي بدي هم زندگي ميكنند. چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟ فرشتهات از تو محافظت خواهد كرد، حتي به قيمت جانش تمام شود. كودك با نگراني ادامه داد: اما من هميشه به اين دليل كه ديگر نميتوانم شما راببينم ، ناراحت خواهم بود. خدواند لبخند زد و گفت: فرشتهات هميشه درباره من با تو صحبت خواهدكرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من هميشه دركنار تو خواهم بود. در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين شنيده ميشد. كودك ميدانست كه بايد به زودي سفرش را آغاز كند. او به آرامي يك سئوال ديگر از خداوند پرسيد: خدايا ! اگر من بايد همين حالا بروم لطفاً نام فرشتهام را به من بگوييد. خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد: نام فرشتهات اهميتي ندارد. می توانی به راحتي او را مادر صدا كني پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, :: 10:35 :: نويسنده : حسام
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن/ ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها/ خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی/ بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده/ بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیره کشی است مارا، دارد دلی چو خارا/ بکشد کسش نگوید:"تدبیر خونبها کن" بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد/ ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد/ پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟ در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم/ با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد/ از برق این زمرد، هین دفع اژدها کن پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, :: 10:29 :: نويسنده : حسام
آیا خداوند همه ی موجودان را آفریده است؟ یکی از دانشجویانش با شجاعت پاسخ داد: بله استاد پرسید: هر موجودی را؟ دانشجو جواب داد: بله، هر آنچه را که وجود دارد استاد گفت: در این صورت این جمله که خداوند شیطان را آفریده درست است؛ زیرا شیطان هم وجود دارد دانشجو نتوانست به این سؤال پاسخ دهد و ساکت ماند. استاد با حالتی حاکی از احساس خوشنودی با خود اینطور اندیشید که بار دیگر توانسته است اثبات کند که ایمان و اعتقادات مذهبی چیزی جز افسانه نیست. در همین حال، ناگهان دانشجوی دیگری دست بلند کرد و پرسید: استاد آیا سرما وجود دارد؟ استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد. آیا تو تا به حال سرما را احساس نکرده ای؟ دانشجو با کمال احترام پاسخ داد: استاد در واقع سرما وجود ندارد. بر پایه نتایج دستاورد های دانش فیزیک، سرما در واقع عبارت است از نبودن کامل یا غیبت کلی گرما. هر شئ را تنها زمانی میتوان مورد مطالعه قرار داد که انرژی از خود ساطع کند و انرژی هر جسم به صورت گرما ساطع می شود. بدون گرما، اشیاء ساکن و بدون نیروی جنبشی اند و نمی توانند از خود واکنش نشان دهند؛ اما سرما وجود ندارد. ما خود واژه سرما را ابداع کرده ایم تا پدیده نبودن گرما را به کمک آن توصیف کنیم. دانشجو در ادامه پرسید: تاریکی چطور استاد؟ آیا به نظر شما تاریکی هم وجود دارد؟ استاد پاسخ داد: البته که وجود دارد. دانشجو گفت: شما باز هم اشتباه می کنید. تاریکی نیز چیزی جز نبودن کامل نور و روشنایی نیست. از نظر فیزیکی، میتوان نور و روشنایی را مورد مطالعه قرار داد؛ اما تاریکی را خیر. اگر نور را از منشور عبور دهیم، رنگ های گوناگونی بر اساس طول موج امواج نورانی از آن خارج می شود. تاریکی نیز عبارتی است که ما از آن برای توصیف نبودن نور استفاده می کنیم. در پایان دانشجو از استاد پرسید: شیطان چطور؟ آیا شیطان هم وجود دارد؟ خود وی ادامه داد شیطان نیز بر غیبت خداوند در دل انسان ها و حالت دوری از عشق و بخشش و ایمان دلالت دارد. عشق و ایمان همانند نور و حرارت است. این دو وجود دارند و نبودن آنهاست که شیطان نام گرفته است. این بار نوبت استاد بود که حرفی برای گفتن نداشته باشد. نام آن دانشجو "آلبرت انیشتین" بود. سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : حسام
سه چیز در زندگی پایدار نیست: رویاها، موفقیت ها، اقبال سه چیز در زندگی برگشت پذیر نیست: زمان، گفتار، موقعیت سه چیز در زندگی انسان را خراب می کند: اعتیاد، غرور، عصبانیت سه چیز در زندگی انسان ها را می سازد: کار سخت، صمیمیت، تعهد سه چیز در زندگی بسیار ارزشمند است: عشق، اعتماد به نفس، دوستان سه چیز در زندگی هرگز نباید از بین برود: آرامش، امید، صداقت خوشبختی بر سه اصل استوار است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است: حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 18:34 :: نويسنده : حسام
گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) با شفقت و مهربان باش (مثل خورشید) اگرکسی اشتباه کرد آن را بپوشان (مثل شب) وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ) متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا) اگر میخواهی دیگران خوب باشند، خودت خوب باش (مثل آینه) مردم اغلب بی انصاف و بی منطق و خود محورند، آنان را ببخش... اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش... اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش... نیکی های امروزت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش... بهترین های خود را به دنیا ببخش، حتی اگر کافی نباشد و در نهایت میبینی هر آنچه که هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و "مردم" "کوروش کبیر" سه شنبه 17 اسفند 1389برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : حسام
آنگاه که تنها شدی و در جست و جوی تکیه گاه مطمئنی، برمن توکل کن... (نمل / 79) آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه می افکند و رها نمی شوی، به من امیدوار باش... (زمر / 53) آنگاه که سرمست زندگانی دنیا و مغرور به آن شدی، به یاد قیامت باش... (فاطر / 5) آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی، به درگاهم دعا کن تا اجابت کنم... (غافر / 60) آنگاه که در پی تعالی و کمال هستی، نیتت را پاک و الهی کن... (فاطر / 29-30) آنگاه که دوست داری کسی همواره به یاد تو باشد، به یاد من باش؛ که من همواره به یاد تو هستم...(بقره/152) آنگاه که دوست داری با من هم سخن شوی، نماز را به یاد من بخوان... (طه / 14) آنگاه که روحت تشنه ی نیایش و راز و نیاز است، آهسته مرا بخوان... (اعراف / 55) آنگاه که شیطان همواره در پی وسوسه ی تو است، به من پناه ببر... (مؤمنون / 97) آنگاه که لغزش ها روحت را آزرده کرد، درٍ توبه به روی تو باز است... (قصص / 67)
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|